

- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
همایون
متن ترانه خون از رُخَم بشوی
دست مرا بگیر، که آب از سرم گذشت
خون از رخم بشوی، که تیر از پرم گذشت
سر برکشیدم از دلِ این دود، شعلهوار
تا این شب از برابر چشمِ ترم گذشت
شوق رهاییام درِ زندان غم شکست
بوی خوشِ سپیدهدم از سنگرم گذشت
با همرهان بگوی سراغ وطن گرفت
هر جا که ذرهذرهی خاکسترم گذشت
خورشیدها شکفت ز هر قطره خون من
هر جا که پارههای دلِ پرپرم گذشت
در پردههای دیدهی من، باغ گل دمید
نام وطن چو بر ورق دفترم گذشت
متن ترانه جهان ستم
غباریم زحمت کش بادها به وحشت اسیرند آزادها
جهان ستم چون نیستان پر است ز انگشت زنهار فریادها
بنالید بنالید ای سرو شمشادها
دردیست چون خنجر یا خنجری چون درد
همزاد خون در دل ابریست بارید
ابری که گویی گریه های قرن ها را در گلو دارد
ابری که در من یک ریز میبارد
شب های بارانی او با صدای گریه اش غمناک میخواند
ای غم نمیدانم روز رسیدن روزی گام که خواهد بود
اما در این کابوس خون آلود در پیچ و تاب این شب بن بست
بنگر چه جان های گرامی رفته اند از دست
غباریم زحمت کش بادها به وحشت اسیرند آزادها
متن ترانه سرنوشت
سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصه ها را قِصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گل بکاریم از دل گِل گُل بَراریم
در زمستان در بهاران زیرِ باران
گل بکاریم گر بخواهیم گر نخواهیم
باغبانِ روزگاریم
گر تو روزی را ز این بازی بدانی
نکته یِ رمزش بخوانی
لحظه هایِ زندگی چون موج دریاست
گرچه سرد و سخت زیباست
موجِ این دریا گر از پس سرگذشتت
سرنوشتت سرگذشتت
بر فراز قله یِ باور سفر کن
بالِ خود را باز تر کن
همچو حافظ پای کوبان و غزل خوان
لشگرِ غم را بسوزان
در فلک سقفی نمانده این زمانه
پَر بزن تا بی کرانه
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
شما اولین نظر را بنویسید.