

0 از 5 (از مجموع 0 امتیاز)
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
خسرو شکیبایی
2 دنبال کننده62 آهنگ (02:31:45)
#عنوان
2


یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته...
01:30
3


مالداری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طایی در کرم...
02:49
5


روزی به غرور جوانی سخت رانده و شبانگه به پای کریوه ای سست مانده بودم...
01:25
6


پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد...
01:37
7


پارسا زاده ای را نعمت بی کران از ترکه ی عمان به دست افتاد...
02:58
8


شخصی مهمان پادشاه بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که عادت او بود...
01:31
10


یکی از صاحب دلان زورآزمایی را دید که به هم برآمده و کف بر دماغ انداخته...
01:53
13


آوردند که حاکمی عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود...
01:22
14


مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال...
01:12
16


ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم به سر نبرند...
01:01
17


سالی از بلخ بامیان ام سفر بود و راه از حرامیان پر خطر بود...
02:52
19


اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:49
20


آوردند که حاکمی عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود...
01:22
23


اعرابی را دیدم در حلقه ی گوهریان بصره که حکایت همی کرد...
01:08
25


گروهی از حکما به حضور حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند...
01:36
27


حاتم طایی را گفتند: از خود بزرگ همت تر در جهان دیده ای...
01:15
29


مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال...
01:12
30


مالداری را شنیدم که به بخل چنان معروف بود که حاتم طایی در کرم...
02:49
34


نوجوانی را دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت...
01:48
35


هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده...
01:10
39


پارسا زاده ای را نعمت بی کران از ترکه ی عمان به دست افتاد...
02:58
40


پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است...
00:48
41


روزی به غرور جوانی سخت رانده و شبانگه به پای کریوه ای سست مانده بودم...
01:25
42


پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه به در آمد و همراه ما شد...
01:37
44


شخصی مهمان پادشاه بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که عادت او بود...
01:31
45


توانگر زاده ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با مسکین بچه ای مناظره در پیوسته...
01:27
46


وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست...
01:10
47


یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز...
01:37
48


یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه گویی در حق فلان عابد...
01:12
49


یکی از حکما پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند...
01:01
50


یکی از حکما را شنیدم که می گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر...
01:02
52


یکی از ملوک عرب رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده...
01:23
53


یکی از ملوک بی انصاف پارسایی را پرسید: از عادت ها کدام فاضل تر است...
00:48
54


یکی از ملوک خراسان، محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که...
03:42
0 از 5 (از مجموع 0 امتیاز)
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
- ★★
در همین سبک
نظرات
شما اولین نظر را بنویسید.
ورود / ثبت نام